هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلباختگی شدید خود سخن می‌گوید. او از لحظه‌ای که عاشق شده، از دست خود خارج شده و دلش را به زلف معشوق بسته است. شاعر به شدت تحت تأثیر عشق قرار گرفته و حتی از همه بریده و فقط به معشوق پیوسته است. او از غم عشق و دوری معشوق رنج می‌برد و حتی حاضر است برای عشقش هر رنجی را تحمل کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'جامه به خونابه نمازی' ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۶۳۲

من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم
کارم از دست برون رفت که گیرد دستم

دیشب آندل که بزنجیر نگه نتوان داشت
بیخود آوردم و در حلقهٔ زلفت بستم

این خیالیست که در گرد سمند تو رسم
زانکه چون خاک بزیر سم اسبت پستم

هر که با زلف گرهگیر تو پیوندی ساخت
ببریدم ز همه خلق و درو پیوستم

من نه امروز بدام تو در افتادم و بس
که گرفتار غم عشق توام تا هستم

تا برفتی نتوانم که شبی تا دم صبح
از دل و دیده درودت ز قفا نفرستم

بیش ازینم هدف تیر ملامت مکنید
که برون رفت عنان از کف و تیر از شستم

گرکنم جامه به خونابه نمازی چه عجب
که ز جان دست بخون دل ساغر شستم

باز خواجو که مرا کوفته خاطر می‌داشت
برگرفتم ز دل سوخته و وارستم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.