هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، به زیبایی‌های معشوق و عشق بی‌پایان شاعر به او می‌پردازد. شاعر از سر زلف معشوق به عنوان «کفر» و «غارتگر ایمان» یاد می‌کند و عشق خود را فراتر از منطق و حکمت می‌داند. او از فقر و نیاز خود سخن می‌گوید اما عشق را بر هر دارایی ترجیح می‌دهد. همچنین، شعر به مفاهیمی مانند رضایت به قضای الهی، پرهیز از دنیای پست، و خطرات نگاه‌های سمی اشاره دارد. در پایان، شاعر از عشق به عنوان رایحه‌ای خوشبو یاد می‌کند که مانند بوی مشک در نسیم می‌پیچد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند «کفر سر زلف» یا «خون جگر جام به از مال یتیمان» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نیازمند توضیح باشد.

غزل شمارهٔ ۷۳۶

ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان
جان داده بر نرگس مست تو حکیمان

دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر
کوته نشود دست فقیران ز کریمان

گر دولت وصلت بزر و سیم برآید
کی دست دهد آرزوی بی زر و سیمان

باری اگرش شربت آبی نچشانند
راهی بمسافر بنمایند مقیمان

از هر چه فلک می‌دهدت بگذر و بگذار
عاقل متنفر بود از خوان لئیمان

با چشم سقیمم دل پر خون بربودند
یا رب حذر از خیرگی چشم سقیمان

بانگی بزن ای خادم عشرتگه مستان
تا وقت سحر باز نشینند ندیمان

قاضی اگر از می نشکیبد نبود عیب
خون جگر جام به از مال یتیمان

از گفتهٔ خواجو شنوم رایحهٔ عشق
چون بوی عبیر از نفس مشک نسیمان
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.