هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلسوختگی سخن میگوید و از معشوق میخواهد که او را با درد عشق و میخانه رها کند. او از دامهای دنیوی و دینی میگوید و از عشق به عنوان گنجی در دل ویران یاد میکند. شاعر همچنین به زیبایی و افسون معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که تدبیری برای دلسوختگی او بیاندیشد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به می و میخانه ممکن است برای گروههای سنی پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۷۴۸
ای خواجه مرا با می و میخانه رها کن
جان من دلخسته بجانانه رها کن
دلدار مرا با من دلسوخته بگذار
بگذر ز سر شمع و بپروانه رها کن
گر مرتبهٔ یار ز بیگانگی ماست
گو مرتبه خویش به بیگانه رها کن
بر رهگذرت دنیی و دین دانه و دامست
در دام مقید مشو و دانه رها کن
گر باده پرستان همه از میکده رفتند
سرمست مرا بر در میخانه رها کن
آنرا که بود برگ گل و عزم تماشا
گو خیمه بصحرا زن و کاشانه رها کن
چون مار سر زلف تو زد بر دل ریشم
تدبیر فسونی کن و افسانه رها کن
گنجست غم عشقت و ویران دل خواجو
از بهر دلم گنج به ویرانه رها کن
جان من دلخسته بجانانه رها کن
دلدار مرا با من دلسوخته بگذار
بگذر ز سر شمع و بپروانه رها کن
گر مرتبهٔ یار ز بیگانگی ماست
گو مرتبه خویش به بیگانه رها کن
بر رهگذرت دنیی و دین دانه و دامست
در دام مقید مشو و دانه رها کن
گر باده پرستان همه از میکده رفتند
سرمست مرا بر در میخانه رها کن
آنرا که بود برگ گل و عزم تماشا
گو خیمه بصحرا زن و کاشانه رها کن
چون مار سر زلف تو زد بر دل ریشم
تدبیر فسونی کن و افسانه رها کن
گنجست غم عشقت و ویران دل خواجو
از بهر دلم گنج به ویرانه رها کن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.