هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد و شور عاشقی است که در فراق معشوق خود می‌سوزد. شاعر از شب قدر، صبح صادق، و دیگر نمادهای عرفانی برای توصیف عشق خود استفاده می‌کند. او از جفاها و وفاهای معشوق می‌گوید و خود را خاکِ راه و بنده‌ای وفادار می‌داند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که حتی روضهٔ خلد نیز بدون لقای معشوص ارزشی ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و اصطلاحات عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۸۳

ای شب قدر بیدلان طرهٔ دلربای تو
مطلع صبح صادقان طلعت دلگشای تو

جان من شکسته بین وین دل ریش آتشین
ساخته با جفای تو سوخته در وفای تو

خاک در سرای تو آب زنم بدیدگان
تا گل قالبم شود خاک در سرای تو

گر چه بجای من ترا هست هزار معتقد
در دو جهان مرا کنون نیست کسی به جای تو

می‌فتم و نمی‌فتد در کف من عنان تو
می‌روم و نمی‌روم از سر من هوای تو

چون بهوای کوی تو عمر بباد داده‌ام
خاک ره تو می‌کنم سرمه بخاکپای تو

در رخم از نظر کنی ور بسرم گذر کنی
جان بدهم بروی تو سر بنهم برای تو

روضه خلد اگر چه دل بهر لقا طلب کند
روضهٔ خلد بیدلان نیست به جز لقای تو

گر چه سزای خدمتت بندگی نکرده‌ام
چیست گنه که می‌کشم این همه ناسزای تو

خواجو اگر چه عشق را صبر بود دوا و بس
دردی دردکش که هم درد شود دوای تو
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.