هوش مصنوعی: این شعر از خواجوی کرمانی بیانگر عشق و فراق است. شاعر از لحظات زیبا با معشوق در میان طبیعت یاد می‌کند و تأثیر عشق را بر زندگی و طبیعت توصیف می‌نماید. او از درد هجران و دوری از یار می‌نالد و تنها مونس خود را خیال معشوق می‌داند. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که غم عشق را تنها می‌توان با غمگسار در میان گذاشت.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات پیچیده مانند فراق و تنهایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۸۴۷

چه خوش باشد دمی با دوستداری
نشسته در میان لاله زاری

اگر نبود نسیم زلف خوبان
نروید گلبنی بر جویباری

وگر سودای گلرویان نباشد
نخواند بلبلی بر شاخساری

کنارم زان از آب دیده دریاست
که هجران را نمی‌بینم کناری

خیالی گشتم از عشقش ولیکن
ندارم جز خیالش راز داری

فراق جان ز تن آن لحظه باشد
که یاری دور می‌ماند ز یاری

نشاید گفت خواجو پیش هر کس
غم عشقش مگر با غمگساری
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.