هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، به بیان احساسات شاعر نسبت به معشوق و درد فراق می‌پردازد. شاعر از زیبایی‌های معشوق، آرزوی وصال، و رنج جدایی سخن می‌گوید و با اشاره به عناصری مانند آفتاب، شمع، و گل، عمق احساسات خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی خواننده نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۸۶۳

ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی
وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی

در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم
چون چنگم ار بسازی چون عودم ار بسوزی

رفتیم و روز وصلت روزی نبود ما را
یا رب شب جدائی کس را مباد روزی

ای شمع جمع مستان بخرام در شبستان
تا بزم می‌پرستان از چهره بر فروزی

گفتی شبی که وصلم هم روزی تو باشد
ای روز وصل جانان آخر کدام روزی

در نیم شب برآید صبح جهان فروم
گر نیم شب در آید خورشید نیم روزی

گل گر چه از لطافت بستان فروز باشد
نبود چو آن سمنبر در بوستان فروزی

خواجو بچشم معنی کی نقش یار بینی
تا چشم نقش بین را ز اغیار بر ندوزی
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.