هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از زبان عاشقی است که از جذابیتها و فریبندگیهای معشوق سخن میگوید. شاعر از زیباییهای معشوق مانند لبهای لعل، زلف سیاه و چشمهای فریبنده یاد میکند و بیان میکند که هرچند این عشق گاهی با رنج همراه است، اما او حاضر به تحمل آن است. در پایان نیز اشارهای به از دست دادن همه چیز در آتش این عشق دارد.
رده سنی:
16+
متن شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۸۶۶
گر بفریب میکشی ور بعتاب میکشی
دل به تو میکشد مر از آنکه لطیف و دلکشی
آب حیات میبرد لعل لب چو آتشت
و آب نبات میچکد زان لب لعل آتشی
حاصل من ز خط تو نیست به جز سیه رخی
پایهٔ من ز زلف تو نیست به جز مشوشی
تیر ترا منم هدف گر تو خدنگ میزنی
تیغ ترا منم سپر گر تو اسیر میکشی
زلف تو در فریب دل چند کند سیهگری
چشم تو در کمین جان چند کند کمانکشی
چون دم خوش نمیزنم بی لب لعل دلکشت
بار غم تو چون کنم گر نکشم به ناخوشی
خواجو از آتش رخش آب رخت بباد شد
زانکه چو زلف هندویش بر سر آب و آتشی
دل به تو میکشد مر از آنکه لطیف و دلکشی
آب حیات میبرد لعل لب چو آتشت
و آب نبات میچکد زان لب لعل آتشی
حاصل من ز خط تو نیست به جز سیه رخی
پایهٔ من ز زلف تو نیست به جز مشوشی
تیر ترا منم هدف گر تو خدنگ میزنی
تیغ ترا منم سپر گر تو اسیر میکشی
زلف تو در فریب دل چند کند سیهگری
چشم تو در کمین جان چند کند کمانکشی
چون دم خوش نمیزنم بی لب لعل دلکشت
بار غم تو چون کنم گر نکشم به ناخوشی
خواجو از آتش رخش آب رخت بباد شد
زانکه چو زلف هندویش بر سر آب و آتشی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.