۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳

ساقی قدحی شراب در دست
آمد ز شراب خانه سرمست

آن توبهٔ نادرست ما را
همچون سر زلف خویش بشکست

از مجلسیان خروش برخاست
کان فتنهٔ روزگار بنشست

ماییم کنون و نیم جانی
و آن نیز نهاده بر کف دست

آن دل، که ازو خبر نداریم
هم در سر زلف اوست گر هست

دیوانهٔ روی اوست دایم
آشفتهٔ موی اوست پیوست

در سایهٔ زلف او بیاسود
وز نیک و بد زمانه وارست

چون دید شعاع روی خوبش
در حال ز سایه رخت بربست

در سایه مجو دل عراقی
کان ذره به آفتاب پیوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.