هوش مصنوعی: این شعر از عراقی، شاعر صوفی، دربارهٔ عشق و مستی معنوی است. ساقی با شراب می‌آید و توبهٔ شکنندهٔ شاعر را می‌شکند. شاعر خود را دیوانهٔ معشوق و آشفته از موهای او می‌داند و آرزو می‌کند در سایهٔ زلفش بیاساید. در پایان، اشاره می‌شود که دل عراقی مانند ذره‌ای به آفتاب معشوق پیوسته و دیگر در سایه نمی‌ماند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و استعاره‌های شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نیازمند توضیح باشد. همچنین، درک عمیق‌تر شعر نیاز به آشنایی با ادبیات صوفیانه دارد.

غزل شمارهٔ ۱۳

ساقی قدحی شراب در دست
آمد ز شراب خانه سرمست

آن توبهٔ نادرست ما را
همچون سر زلف خویش بشکست

از مجلسیان خروش برخاست
کان فتنهٔ روزگار بنشست

ماییم کنون و نیم جانی
و آن نیز نهاده بر کف دست

آن دل، که ازو خبر نداریم
هم در سر زلف اوست گر هست

دیوانهٔ روی اوست دایم
آشفتهٔ موی اوست پیوست

در سایهٔ زلف او بیاسود
وز نیک و بد زمانه وارست

چون دید شعاع روی خوبش
در حال ز سایه رخت بربست

در سایه مجو دل عراقی
کان ذره به آفتاب پیوست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.