هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از دیدن معشوق و تأثیر عمیق او بر روح و جان خود سخن می‌گوید. معشوق با ظاهر شدن، پرده‌های حجب و حیا را می‌درید و توبه‌های شاعر را می‌شکند. زیبایی معشوق همه را شیدا می‌کند و شاعر احساس می‌کند که وجودش در مقابل این زیبایی ناچیز است. زلف معشوق دل‌ها را اسیر می‌کند و جام می او همه را سرمست می‌کند. شاعر در نهایت از عشق و اسرار آن سخن می‌گوید و با بی‌پروایی از احساسات خود پرده‌برداری می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند سرمستی و اسارت عشق نیاز به درک عمیق‌تری از احساسات و تجربیات زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴

از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست
هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست

بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا
چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست

زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست

در دام سر زلفش ماندیم همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست

از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ
غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست

چون سلسلهٔ زلفش بند دل حیران شد
آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست

دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
گفتا که: لب او خوش اینک سرما پیوست

با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست
با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست

از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار
وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست

می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی
ز اغیار نترسیدم گفتم سخن سر بست
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.