هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و شیفتگی خود به معشوق میگوید و توصیف میکند که چگونه وجود معشوق در همه چیز برای او آشکار است. او از زیباییهای معشوق، مانند موی تابدار و نگاه فریبندهاش سخن میگوید و تأثیر این زیباییها را بر دل خود و جهان شرح میدهد. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که عشق معشوق، جهان را تحت تأثیر قرار داده و باعث شور و اشتیاق عمومی شده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و شیفتگی عمیق نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۱۵
دو اسبه پیک نظر میدوانم از چپ و راست
به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست
مرا، که جز رخ او در نظر نمیآید
دو دیده از هوس روی او پر آب چراست؟
چو غرق آب حیاتم چه آب میجویم؟
چو با من است نگارم چه میدوم چپ و راست؟
نگاه کردم و در خود همه تو را دیدم
نظر چنین نکند آن که او به خود بیناست
به نور طلعت تو یافتم وجود تو را
به آفتاب توان دید کآفتاب کجاست؟
ز روی روشن هر ذره شد مرا روشن
که آفتاب رخت در همه جهان پیداست
به قامت خوش خوبان نگاه میکردم
لباس حسن تو دیدم به قد هریک راست
شمایل تو بدیدم ز قامت شمشاد
ازین سپس کشش من همه سوی بالاست
شگفت نیست که در بند زلف توست دلم
که هرکجا که دلی هست اندر آن سوداست
به غمزه گر نربودی دل همه عالم
ز عشق تو دل جمله جهان چرا شیداست؟
وگر جمال تو با عاشقان کرشمه نکرد
ز بهر چه شر و آشوب از جهان برخاست؟
ور از جهان سخن سر تو برون افتاد
سزد، که راز نگه داشتن نه کار صداست
ندید چشم عراقی تو را، چنان که تویی
از آن که در نظرش جمله کاینات هباست
به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست
مرا، که جز رخ او در نظر نمیآید
دو دیده از هوس روی او پر آب چراست؟
چو غرق آب حیاتم چه آب میجویم؟
چو با من است نگارم چه میدوم چپ و راست؟
نگاه کردم و در خود همه تو را دیدم
نظر چنین نکند آن که او به خود بیناست
به نور طلعت تو یافتم وجود تو را
به آفتاب توان دید کآفتاب کجاست؟
ز روی روشن هر ذره شد مرا روشن
که آفتاب رخت در همه جهان پیداست
به قامت خوش خوبان نگاه میکردم
لباس حسن تو دیدم به قد هریک راست
شمایل تو بدیدم ز قامت شمشاد
ازین سپس کشش من همه سوی بالاست
شگفت نیست که در بند زلف توست دلم
که هرکجا که دلی هست اندر آن سوداست
به غمزه گر نربودی دل همه عالم
ز عشق تو دل جمله جهان چرا شیداست؟
وگر جمال تو با عاشقان کرشمه نکرد
ز بهر چه شر و آشوب از جهان برخاست؟
ور از جهان سخن سر تو برون افتاد
سزد، که راز نگه داشتن نه کار صداست
ندید چشم عراقی تو را، چنان که تویی
از آن که در نظرش جمله کاینات هباست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.