هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های خود می‌گوید و از ساقی می‌خواهد که با دادن جرعه‌ای شراب، او را از غم و خودی رها کند. او احساس تنهایی و ناامیدی می‌کند و آرزو می‌کند که حتی برای یک لحظه از این دردها رها شود. شاعر به دنبال آرامش و خوشدلی است اما آن را در جهان نمی‌یابد و در نهایت از ساقی می‌خواهد که همراه او باشد.
رده سنی: 18+ متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف شراب و مفاهیم مرتبط با آن، این متن را برای مخاطبان بزرگسال مناسب‌تر می‌کند.

غزل شمارهٔ ۳۷

ساقی، ار جام می، دمادم نیست
جان فدای تو، دردیی کم نیست

من که در میکده کم از خاکم
جرعه‌ای هم مرا مسلم نیست

جرعه‌ای ده، مرا ز غم برهان
که دلم بی‌شراب خرم نیست

از خودی خودم خلاصی ده
کز خودم زخم هست مرهم نیست

چون حجاب من است هستی من
گر نباشد، مباش، گو: غم نیست

ز آرزوی دمی دلم خون شد
که شوم یک نفس درین دم نیست

بهر دل درهم و پریشانم
چه کنم؟ کار دل فراهم نیست

خوشدلی در جهان نمی‌یابم
خود خوشی در نهاد عالم نیست

در جهان گر خوشی کم است مرا
خوش از آنم که ناخوشی هم نیست

کشت امید را، که خشک بماند
بهتر از آب چشم من نم نیست

ساقیا، یک دمم حریفی کن
کین دمم جز تو هیچ همدم نیست

ساغری ده، مرا ز من برهان
که عراقی حریف و محرم نیست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.