هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و عشق سخن میگوید و از غم و اندوه ناشی از دوری معشوق شکایت میکند. او با بیان احساسات خود، از تأثیر عمیق عشق و خیال معشوق بر زندگیاش میگوید و امید به وصال را نیز بیان میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۶۸
نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟
سر کفر و غم ایمان که دارد؟
اگر عشق تو خون من نریزد
غمت را هر شبی مهمان که دارد؟
دل من با خیالت دوش میگفت:
که این درد مرا درمان که دارد؟
لب شیرین تو گفتا: ز من پرس
که من با تو بگویم: کان که دارد؟
مرا گفتی که: فردا روز وصل است
امید زیستن چندان که دارد؟
دلم در بند زلف توست ور نه
سر سودای بیپایان که دارد؟
اگر لطف خیال تو نباشد
عراقی را چنین حیران که دارد؟
سر کفر و غم ایمان که دارد؟
اگر عشق تو خون من نریزد
غمت را هر شبی مهمان که دارد؟
دل من با خیالت دوش میگفت:
که این درد مرا درمان که دارد؟
لب شیرین تو گفتا: ز من پرس
که من با تو بگویم: کان که دارد؟
مرا گفتی که: فردا روز وصل است
امید زیستن چندان که دارد؟
دلم در بند زلف توست ور نه
سر سودای بیپایان که دارد؟
اگر لطف خیال تو نباشد
عراقی را چنین حیران که دارد؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.