هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه‌اش در خرابات (محل عیاشی و می‌نوشی) می‌گوید. او در نیمه‌شب به خرابات می‌رود اما کسی در را برایش باز نمی‌کند. سپس رندی به او می‌گوید که اینجا محل عیاشی و باده‌نوشی است و برای کسانی مثل او در این وقت شب در باز نمی‌شود. شاعر در ادامه به توصیف خرابات و حال و هوای آن می‌پردازد و اشاره می‌کند که در اینجا ارزش‌های معمولی مانند زر و سر (جان) اهمیتی ندارند و سود و زیان معنی دیگری دارد. در پایان، شاعر به عراقی خطاب می‌کند و از او می‌پرسد که چرا اینقدر به این در می‌کوبد، در حالی که از تمام این آتش جز دود چیزی نمی‌بیند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و انتقادی است که ممکن است برای مخاطبان جوان قابل درک نباشد. همچنین اشاره‌هایی به شراب و مستی دارد که مناسب برای سنین بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۱۰۴

به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
می‌زدم نعره و فریاد ز من کس نشنود

یا نبد هیچ کس از باده‌فروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود

چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
رندی از غرفه برون کرد سر و رخ بنمود

گفت: خیر است، درین وقت تو دیوانه شدی
نغز پرداختی آخر تو نگویی که چه بود؟

گفتمش: در بگشا، گفت: برو، هرزه مگوی
تا درین وقت ز بهر چو تویی در که گشود؟

این نه مسجد که به هر لحظه درش، بگشایند
تا تو اندر دوی، اندر صف پیش آیی زود

این خرابات مغان است و درو زنده‌دلان
شاهد و شمع و شراب و غزل و رود و سرود

زر و سر را نبود هیچ درین بقعه محل
سودشان جمله زیان است و زیانشان همه سود

سر کوشان عرفات است و سراشان کعبه
عاشقان همچو خلیلند و رقیبان نمرود

ای عراقی، چه زنی حلقه برین در شب و روز؟
زین همه آتش خود هیچ نبینی جز دود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.