هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که به موضوع عشق و وابستگی به معشوق می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که عاشق واقعی کسی است که هیچ توقعی ندارد و حتی اگر به وصال معشوق برسد، باز هم خواهان چیزی نیست. همچنین، متن به مفاهیمی مانند فتنه‌های عشق، انتظار و بی‌قراری عاشق، و بی‌اعتباری جان در برابر معشوق اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند بی‌قراری عشق و فتنه‌های آن نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۵

هر که در بند زلف یار بود
در جهانش کجا قرار بود؟

وانکه چیند گلی ز باغ رخش
در دلش بس که خار خار بود

وانکه یاد لبش کند روزی
تا قیامت در آن خمار بود

کارهایی که چشم یار کند
نه زیاری روزگار بود

فتنه‌هایی که زلفش انگیزد
همه خود نقش آن نگار بود

از فلک آنکه هر شبی شنوی
نالهٔ بیدلان زار بود

نفس عاقشان او باشد
آن کزو چرخ را مدار بود

یک شبی با خیال او گفتم:
چند مسکین در انتظار بود؟

روی بنما، که جان نثار کنم
گفت: جان را چه اعتبار بود؟

تا تو در بند خویشتن مانی
کی تو را نزد دوست بار بود؟

نبود عاشق آنکه جوید کام
عشق را با غرض چه کار بود؟

عاشق آن است کو نخواهد هیچ
ور همه خود وصال یار بود

ای عراقی، تو اختیار مکن
کانکه به بود اختیار بود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.