هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از از دست دادن تمام چیزهای ارزشمند زندگی خود، از جمله زمان، عشق، و آرامش، شکایت می‌کند. او احساس می‌کند که هر آنچه دارد در حال ناپدید شدن است و هیچ کنترلی بر این روند ندارد. این شعر بیانگر احساسات عمیق ناامیدی و اندوه است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی درباره از دست دادن و ناامیدی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، این شعر نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی و تجربه زندگی برای درک کامل دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۸

وه! که کارم ز دست می‌برود
روزگارم ز دست می‌برود

خود ندارم من از جهان چیزی
وآنچه دارم ز دست می‌برود

یک دمی دارم از جهان و آن نیز
چون برآرم ز دست می‌برود

بر زمانه چه دل نهم؟ که روان
همچو یارم ز دست می‌برود

در خزان ار دلی به دست آرم
در بهارم ز دست می‌برود

از پی صید دل چه دام نهم؟
که شکارم ز دست می‌برود

چه کنم پیش یار جان افشان؟
که نثارم ز دست می‌برود

نیست جز آب دیده در دستم
زان نگارم ز دست می‌برود

طالعم بین که: در چنین غم‌ها
غمگسارم ز دست می‌برود

بخت بنگر که: پای بر دم مار
یار غارم ز دست می‌برود

دستگیرا، نظر به کارم کن
بین که کارم ز دست می‌برود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.