۴۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۰

نگارینی که با ما می‌نپاید
به ما دلخستگان کی رخ نماید؟

بیا، ای بخت، تا بر خود بموییم
که از ما یار آرامی نماید

اگر جانم به لب آید عجب نیست
به حیله نیم جانی چند پاید؟

به نقد این لحظه جانی میکن ای دل
شب هجر است، تا فردا چه زاید؟

مگر روشن شود صبح امیدم
مگر خورشید از روزن برآید

دلم را از غم جان وا رهاند
مر از من زمانی در رباید

عراقی، بر درش امید در بند
که داند، بو که ناگه واگشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.