هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عراقی، به توصیف بزم عشق و شراب‌خواری با ساقی دل‌ربا می‌پردازد. شاعر از زیبایی‌های ساقی، مستی ناشی از شراب عشق، و انعکاس صورت او در جام سخن می‌گوید. همچنین، اشارات عرفانی به رازهای وجود و هستی دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عرفانی و عاشقانه پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربهٔ ادبی نیاز دارد. همچنین، اشاره به شراب و مستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۲

صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش
شراب و نقل فرو ریخته به مستانش

بیا، که بزم طرب ساخت، خوان عشق نهاد
برای ما لب نوشین شکر افشانش

تبسم لب ساقی خوش است و خوشتر از آن
خرابیی که کند باز چشم فتانش

به یک کرشمه چنان مست کرد جان مرا
که در بهشت نیارد به هوش رضوانش

خوشا شراب و خوشا ساقی و خوشا بزمی
که غمزهٔ خوش ساقی بود خمستانش!

ازین شراب که یک قطره بیش نیست که تو
گهی حیات جهان خوانی و گهی جانش

ز عکس ساغر آن پرتوی است این که تو باز
همیشه نام نهی آفتاب تابانش

ازین شراب اگر خضر یافتی قدحی
خود التفات نبودی به آب حیوانش

نگشت مست به جز غمزهٔ خوش ساقی
ازان شراب که در داد لعل خندانش

نبود نیز به جز عکس روی او در جام
نظارگی، که بود همنشین و همخوانش

نظارگی به من و هم به من هویدا شد
کمال او، که به من ظاهر است برهانش

عجب مدار که: چشمش به من نگاه کند
برای آنکه منم در وجود انسانش

نگاه کرد به من، دید صورت خود را
شد آشکار ز آیینه راز پنهانش

عجب، چرا به عراقی سپرد امانت را؟
نبود در همه عالم کسی نگهبانش

مگر که راز جهان خواست آشکارا کرد
بدو سپرد امانت، که دید تاوانش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.