۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۳

کردم گذری به میکده دوش
سبحه به کف و سجاده بر دوش

پیری به در آمد از خرابات
کین جا نخرند زرق، مفروش

تسبیح بده، پیاله بستان
خرقه بنه و پلاس درپوش

در صومعه بیهده چه باشی؟
در میکده رو، شراب می‌نوش

گر یاد کنی جمال ساقی
جان و دل و دین کنی فراموش

ور بینی عکس روش در جام
بی‌باده شوی خراب و مدهوش

خواهی که بیابی این چنین کام
در ترک مراد خویشتن کوش

چون ترک مراد خویش گیری
گیری همه آرزو در آغوش

گر ساقی عشق‌از خم درد
دردی دهدت، مخواه سر جوش

تو کار بدو گذار و خوش باش
گر زهر تو را دهد بکن نوش

چون راست نمی‌شود، عراقی،
این کار به گفت و گوی، خاموش!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.