هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق یار و رنج‌های عاشقی می‌گوید. او از تلاش‌های بی‌ثمر خود برای وصال معشوق و بی‌وفایی او شکایت دارد و از روزگار ناسازگار و بخت بد خود گله می‌کند. در نهایت، از معشوق می‌خواهد که او را فراموش نکند و در دریای فراق، نجاتش دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که با درد و رنج همراه است و درک کامل آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۲

ای دیده، بدار ماتم دل
کو در خطری فتاد مشکل

خون شد ز فراق یار و از یار
جز خون جگر دگر چه حاصل؟

عمری بتپید بر در یار
آن خسته جگر، چو مرغ بسمل

چون دید به عاقبت که دلدار
در خانهٔ او نکرد منزل

دل در پی وصل یار جان داد
و آن یار نشد، دریغ، حاصل

بر خاک درش فتاد و جان داد
آن قطرهٔ خون، که خوانیش دل

چون یاور نیست بخت با ما
از بهر چه می‌سرشتمان گل؟

ای کاش که بود ما نبودی!
کز بودن ماست کار باطل

ای یار، مبر ز من به یک بار
پیوسته ازین شکسته مگسل

در بحر فراق تو فتادم
دریاب، مگر فتم به ساحل

مگذار که هم چنین بماند
بیچاره عراقی از تو غافل
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.