هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از تنهایی، حیرت و درماندگی خود سخن میگوید. او خود را بین دو دنیای مذهبی و عرفانی سرگردان میبیند و از این که نه در صومعه جای دارد و نه در میکده، احساس بیپناهی میکند. در نهایت، از ساقی میخواهد که با شراب درد، او را از غم و اندوه نجات دهد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف شراب ممکن است برای گروههای سنی پایینتر مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۸
ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
در محنت و بلا چه گرفتار ماندهام؟
با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم
با اهل مصطبه چه به انکار ماندهام؟
در صومعه چو مرد مناجات نیستم
در میکده ز بهر چه هشیار ماندهام؟
در کعبه چون که نیست مرا جای، لاجرم
قلاش وار بر در خمار ماندهام
ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان
بازم رهان، که با غم و تیمار ماندهام
در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من
از کار هر دو عالم بیکار ماندهام
کاری بکن، که کار عراقی ز دست رفت
در کار او ببین که: چه غمخوار ماندهام
در محنت و بلا چه گرفتار ماندهام؟
با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم
با اهل مصطبه چه به انکار ماندهام؟
در صومعه چو مرد مناجات نیستم
در میکده ز بهر چه هشیار ماندهام؟
در کعبه چون که نیست مرا جای، لاجرم
قلاش وار بر در خمار ماندهام
ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان
بازم رهان، که با غم و تیمار ماندهام
در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من
از کار هر دو عالم بیکار ماندهام
کاری بکن، که کار عراقی ز دست رفت
در کار او ببین که: چه غمخوار ماندهام
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.