هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گم‌شدگی و ناامیدی خود می‌گوید. او نشانه‌ای از دل گم‌شده، یوسف گم‌شده (نماد زیبایی و معشوق)، گوهر شب‌چراغ، بلبل خوشنوای، آب حیات و دیگر نمادهای امید و آرامش نمی‌یابد. احساس تنهایی و بی‌پناهی او به حدی است که حتی یار و مشفق مهربانی نیز برای گریستن بر حالش نمی‌یابد. او از جهان و زندگی ناامید شده و جز زیان و استخوان چیزی در خوان جهان نمی‌بیند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که تنها آرامش در نزدیکی دوست (معشوق یا خدا) است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و غنایی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی، گم‌شدگی و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۱

دل گم شد، ازو نشان نیابم
آن گم شده در جهان نیابم

زان یوسف گم شده به عالم
پیدا و نهان نشان نیابم

تا گوهر شب چراغ گم شد
ره بر در دوستان نیابم

تا بلبل خوشنوای گم شد
بوی گل و بوستان نیابم

تا آب حیات رفت از جوی
عیش خوش جاودان نیابم

سرمایه برفت و سود جویم
زان است که جز زیان نیابم

آن یوسف خویش را چه جویم؟
چون در چه کن فکان نیابم

هم بر در دوست باشد آرام
از خود به جز این گمان نیابم

بر خاک درش چرا ننالم ؟
چاره به جز از فغان نیابم

چون جانش عزیز دارم، آری
دل، کز غم او امان نیابم

تا بر من دلشده بگرید
یک مشفق مهربان نیابم

تا یک نفسی مرا بود یار
یک یار درین زمان نیابم

یاری ده خویشتن درین حال
جز دیدهٔ خون‌فشان نیابم

بر خوان جهان چه می‌نشینم؟
چون لقمه جز استخوان نیابم

بی‌حاصل ازین دکان بخیزم
نقدی چو درین دکان نیابم

خواهم که شوم به بام عالم
چه چاره، چو نردبان نیابم

خواهم که کشم ز چه عراقی
افسوس که ریسمان نیابم!
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.