هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از روزگار گذشته و عشق به معشوقش سخن می‌گوید. او از غم و اندوه خود می‌گوید و اینکه معشوقش دیگر در کنارش نیست. شاعر ابراز می‌کند که هیچ‌کس را به جای معشوقش نمی‌پذیرد و او را از میان همه خوبان انتخاب کرده است. او از عشق عمیق خود به معشوق می‌گوید و اینکه تا زمانی که با زلف معشوق سر و کار دارد، کارش پریشان است. شاعر آرزو می‌کند که بتواند دامان معشوق را بگیرد و شبی را با او بگذراند. در پایان، شاعر به خود و دیگران توصیه می‌کند که دامان معشوق را بگیرند و خوش باشند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه و عارفانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر با من خوشستی غمگسارم

به آب دیده دست از خود بشویم
کنون کز دست بیرون شد نگارم

نگارا، بر تو نگزینم کسی را
تویی از جمله خوبان اختیارم

مرا جانی، که می‌دارم تو را دوست
عجب نبود که جان را دوست دارم

مرا تا کار با زلف تو باشد
پریشان‌تر ز زلف توست کارم

مرا کرامگه زلف تو باشد
ببین چون باشد آرام و قرارم؟

به بوی آنکه دامان تو گیرم
نشسته بر سر ره چون غبارم

در آویزم به دامان تو یک شب
مگر روزی سر از جیبت برآرم

عراقی، دامن او گیر و خوش باش
که من با تو درین اندیشه یارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.