هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری از معشوق و رنج ناشی از این جدایی می‌نالد. او از روزهای روشن با معشوق یاد می‌کند و اکنون خود را در تاریکی و اندوه می‌بیند. شعر پر از احساس غم و اندوه است و شاعر آرزوی بازگشت به روزهای خوش گذشته را دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل احساسات عمیق و غمگینانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و زبان ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۹۰

افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم

گشتیم دگر باره به کام دل دشمن
کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم

ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم
بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم

خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند
بی روز رخت در شب دیجور بماندیم

از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم
واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم

روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما
از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم

ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت
بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.