هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه بیان می‌کند که با وجود بی‌اعتنایی به دنیا، عشق به معشوق تمام وجودش را فرا گرفته است. او خود را در برابر معشوق کوچک و نالایق می‌داند، اما همچنان امیدوار به وصال است. شاعر از عشق عمیق خود می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که نظری به او کند تا ببیند چگونه جانش را فدای عشق می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۱

گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم

زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبه‌ای شماریم

خود با دو جهان چکار ما را؟
ما شیفتهٔ یکی نگاریم

کی صید جهان شویم؟ چون ما
در بند کمند زلف یاریم

در دل همه مهر او نویسیم
بر جان همه عشق او نگاریم

این خود همه هست، بر در او
از خاک بتر هزار باریم

ما خود خجلیم از رخ یار
با آنکه ز عشق زار زاریم

از کردهٔ خود سیاه‌روییم
وز گفتهٔ خویش شرمساریم

رویش به کدام چشم بینیم؟
وصلش به چه روی چشم داریم؟

ما در خور او نه‌ایم، لیکن
با این همه هم امیدواریم

ای دوست، گناه ما همین است
کز دیده و جانت دوست داریم

باری، به نظاره‌ای برون آی
بنگر که: چگونه جان سپاریم

بر بوی نظارهٔ جمالت
دیری است که ما در انتظاریم

یک ره بنگر سوی عراقی
بنگر که: چگونه جان سپاریم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.