۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۰

تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم

دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم
جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم

روی خوب تو که هر دم دگران می‌بینند
چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟

ما که دور از تو ز هجرانت به جان آمده‌ایم
از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟

خورد زنگار غمت آینهٔ دل به فسوس
نیست ممکن که جمال تو در آنجا بینیم

گم شد آخر دل ما، بر در تو آمده‌ایم
تا بود کان دل گم‌کردهٔ خود وابینیم

گر بیابیم دلی، بر سر کویت یابیم
ور ببینیم رخی، در دل بینا بینیم

روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت
ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم!

روی زیبای تو، ای دوست، به کام دل خویش
تا عراقی بنمیرد نه همانا بینیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.