هوش مصنوعی: متن بالا بیانگر درد و رنج شاعر از دست دادن دل و امید، ناامیدی از زندگی، و رنج‌های عاطفی ناشی از هجران و غم است. شاعر از عمری که بی‌ثمر گذشته و ناکامی‌های خود سخن می‌گوید و احساس می‌کند که در مسیر گمراهی افتاده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی مانند ناامیدی، غم، و هجران است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است بر روحیه آن‌ها تأثیر منفی بگذارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۱۱

رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان

دست و پایی می‌زدم، تا بود جان
شد، دریغا! دل ز دست، اکنون تو دان

شد دل بیچاره از دست وفات
زیر پای هجر پست، اکنون تو دان

رفت عمری کآمدی کاری ز من
چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان

نیک نومیدم ز امید بهی
حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان

از گل شادی ندیدم رنگ و بوی
خار غم در جان شکست، اکنون تو دان

چون عراقی را ندادی ره به خود
گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.