هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلباختگی خود سخن میگوید و از درد فراق و نگاه معشوق شکایت میکند. او از تسلیم شدن دل و جان خود در برابر عشق و جذبههای معشوق میگوید و از تلاش بیثمر برای رهایی از این عشق سخن میراند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شعری ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۲۲
چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟
به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟
به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من؟
چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده
پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟
ز غمش دو دیده خون گشت و ندید رنگ او چشم
نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من
دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم
خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من
چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد
به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟
لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگی
بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من
به عتاب گفت: عراقی، سر صلح تو ندارم
همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من
به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟
به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟
به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من؟
چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده
پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟
ز غمش دو دیده خون گشت و ندید رنگ او چشم
نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من
دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم
خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من
چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد
به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟
لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگی
بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من
به عتاب گفت: عراقی، سر صلح تو ندارم
همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.