هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و نبود معشوق می‌نالد. دلش مانند قطره‌ای خون است که بی‌معشوق زار و ناتوان شده. او توصیف می‌کند که چگونه در غم فراق می‌غلتد و هر کس او را ببیند، از دیدن حالش متأثر می‌شود. شاعر احساس می‌کند در دست زمانه ضعیف و خوار شده و راه فراری ندارد. او از بی‌چاره‌گی خود می‌گوید و اینکه هیچ درمانی برای درد دلش وجود ندارد، مگر معشوق که می‌تواند با قدرت خود او را زنده کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساساتی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۳

بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون
که بی‌تو زار چنان شد که: من نگویم چون؟

ببین که پیش تو در خاک چون همی غلتد؟
چنان که هر که ببیند برو بگرید خون

بمانده بی رخ زیبای خویش دشمن کام
فتاده خوار و خجل در کف زمانه زبون

نه پای آنکه ز پیش زمانه بگریزد
نه روی آنکه ز دست بلا شود بیرون

کنون چه چاره؟ که کار دلم ز چاره گذشت
گذشت آب چو از سر، چه سود چاره کنون؟

طبیب دست کشید از علاج درد دلم
چه سود درد دلم را علاج با معجون؟

علاج درد عراقی به جز تو کس نکند
تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.