۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰

ترک من، ای من غلام روی تو
جمله ترکان جهان هندوی تو

لعل تو شیرین‌تر از آب حیات
زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو

خرم آن عاشق، که بیند آشکار
بامدادان طلعت نیکوی تو

فرخ آن بی‌دل، که یابد هر سحر
از گل گلزار عالم بوی تو

حیف نبود ما چنین تشنه جگر؟
و آب حیوان رایگان در جوی تو

دل گرفتار کمند زلف تو
جان شکار غمزهٔ جادوی تو

غمزهٔ خونخوار تو کرد آنچه کرد
تا چه خواهد کرد با ما خوی تو؟

من چو سر در پای تو انداختم
بر سر آیم عاقبت چون موی تو

چون دل من در سر زلف تو شد
هم شود گه گاه همزانوی تو

هم ببیند جان جمال تو عیان
چون نهان شد در خم گیسوی تو

هم زمان جایی دگر سازی مقام
تا نیابد کس نشان و بوی تو

هر نفس جایی دگر پی گم کنی
تا عراقی ره نیابد سوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.