هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دنبال یافتن معشوق و مونس دل خود است. او از غم و اندوهی که بر سینهاش نشسته سخن می‌گوید و از زهد و صلاح توبه کرده، به دنبال می و عیش و نوش است. شاعر از نبودن شادی و عیش خوش گلایه می‌کند و به دنبال نشانه‌ای از یار مهربان می‌گردد. در نهایت، اعلام می‌کند که حاضر است جان خود را در راه معشوق فدا کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، اشاره به می‌نوشی و خرابات می‌تواند برای سنین پایین‌تر نامناسب تلقی شود.

غزل شمارهٔ ۲۳۲

ساقی، قدحی می مغان کو؟
مطرب غزل تر روان کو؟

آن مونس دل کجاست آخر؟
و آن راحت جان ناتوان کو؟

آیینهٔ سینه زنگ غم خورد
آن صیقل غمزدای جان کو؟

از زهد و صلاح توبه کردم
مخمور میم، می مغان کو؟

اسباب طرب همه مهیاست
آن زاهد خشک جان فشان کو؟

گر زهد تو نیست جمله تزویر
ترک بد و نیک و سوزیان کو؟

ور از دو جهان کران گرفتی
جان و دل و دیده در میان کو؟

با شاهد و شمع در خرابات
عیش خوش و عمر جاودان کو؟

در صومعه چند زهد ورزیم؟
صحرا و گل و می مغان کو؟

چون بلبل بی‌نوا چه باشیم؟
بوی خوش باغ و بوستان کو؟

ما را چه ز باغ و بوی گلزار؟
بوی سر زلف دلستان کو؟

با دل گفتم: مرا نگویی
کان یار لطیف مهربان کو؟

ور یافته‌ای ازو نشانی
خونابهٔ چشم خون فشان کو؟

با هم بودیم روزکی چند
آن عیش کجا و آن زمان کو؟

دل گفت: هر آنچه او ندانست
از وی چه نشان دهیم: آن کو؟

با این همه جهد می کنم هم
باشد که دمی شود چنان کو

خواهد که فدا کند عراقی
جان در ره او، ولیک جان کو؟
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.