۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۱

تا تو در حسن و جمال افزوده‌ای
دل ز دست عالمی بربوده‌ای

در جهان این شور و غوغا از چه خاست؟
گر جمال خود به کس ننموده‌ای

گوی در میدان حسن افگنده‌ای
نیکوان را چاکری فرموده‌ای

پرده از چهره زمانی دور کن
کافتابی را به گل اندوده‌ای

چون نباشم من سگ درگاه تو؟
چون بدین نام خوشم بستوده‌ای

در جهان بیهوده می‌جستم تو را
خود تو در جان عراقی بوده‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.