هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌نالد و از سوختن در آتش غم و بلا سخن می‌گوید. او از دوست خود می‌پرسد که چگونه او را سوزانده است و از رنج‌های عشق و حسرت شکایت می‌کند. شاعر همچنین به سوختن در آتش فراق و از دست دادن سود و زیان خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مضامین غمگین ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۵

ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی
فریاد! کز فراق روانم بسوختی

در بوتهٔ بلا تن زارم گداختی
در آتش عنا دل و جانم بسوختی

دانم که: سوختی ز غم عشق خود مرا
لیکن ندانم آنکه چه سانم بسوختی؟

می‌سوزیم درون و تو در وی نشسته‌ای
پیدا نمی‌شود، که نهانم بسوختی

زاتش چگونه سوزد پروانه؟ دیده‌ای؟
ز اندیشهٔ فراق چنانم بسوختی

سود و زیان من، ز جهان، جز دلی نبود
آتش زدی و سود و زیانم بسوختی

تا کی ز حسرت تو برآرم ز سینه آه؟
کز آه سوزناک زیانم بسوختی

بر خاک درگه تو تپیدم بسی ز غم
چو مرغ نیم کشته تپانم بسوختی

تا گفتمت که: کام عراقی ز لب بده
کامم گداختی و زبانم بسوختی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.