۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶

نگارا، گر چه از ما برشکستی
ز جانت بنده‌ام، هر جا که هستی

ربودی دل ز من، چون رخ نمودی
شکستی پشت من، چون برشکستی

چرا پیوستی، ای جان، با دل من؟
چو آخر دست، از من می‌گسستی

ز نوش لب چو مرهم می‌ندادی
ز نیش لب چرا جانم بخستی؟

ز بهر کشتنم صد حیله کردی
چو خونم ریختی فارغ نشستی

اگر چه یافتی از کشتنم رنج
ز محنت‌های من، باری، برستی

مرا کشتی، به طنز آنگاه گویی:
عراقی، از کف من نیک جستی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.