هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد فراق و ناراحتیهای عشق شکایت میکند. او از معشوق میپرسد که چرا پس از آنکه او را برگزید، رهایش کرده و اکنون به او بیاعتنایی میکند. شاعر بیان میکند که هنوز عاشق است، اما معشوق او را مردهای میپندارد. او از آزارهای معشوق شکایت دارد و از او میخواهد که به جنگ پایان دهد و آشتی کند. در پایان، شاعر با اشاره به نام خود (عراقی)، بیان میکند که نتیجهای که انتظار داشت، محقق نشده است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عاشقانه و عارفانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و شکایت از معشوق ممکن است برای سنین پایینتر سنگین و نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۸
پیش ازینم خوشترک میداشتی
تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی
باز بر خاکم چرا میافگنی؟
چون ز خاک افتاده را برداشتی
من هنوز از عشق جانی میکنم
تو مرا خود مردهای انگاشتی
تا نیابم یک دم از محنت خلاص
صد بلا بر جان من بگماشتی
تا شبیخونی کنی بر جان من
صد علم از عاشقی افراشتی
من ندارم طاقت آزار تو
جنگ بگذار، آشتی کن، آشتی
هان! عراقی، خون گری کامید تو
آن چنان نامد که میپنداشتی
تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی
باز بر خاکم چرا میافگنی؟
چون ز خاک افتاده را برداشتی
من هنوز از عشق جانی میکنم
تو مرا خود مردهای انگاشتی
تا نیابم یک دم از محنت خلاص
صد بلا بر جان من بگماشتی
تا شبیخونی کنی بر جان من
صد علم از عاشقی افراشتی
من ندارم طاقت آزار تو
جنگ بگذار، آشتی کن، آشتی
هان! عراقی، خون گری کامید تو
آن چنان نامد که میپنداشتی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.