۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۷

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری

از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!

خواهی که همچو زلفت عالم بهم بر آید؟ژ
بنمای عاشقان را از طرهٔ تو تاری

آن خوشدلی کجا شد؟ وان دور کو که ما را
دیدار می‌نمودی، هر روز یک دو باری؟

ما را ز هم جدا کرد ایام ورنه ما را
با دولت وصالت خوش بود روزگاری

در پرده چند باشی؟ برگیر برقع از روی
تا روی تو ببیند یک دم امیدواری

در انتظار وصلت جانم رسید بر لب
از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟

جام جهان نمایت بنمای، تا عراقی
اندر رخت ببیند رخسار هر نگاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.