هوش مصنوعی: این شعر از عراقی بیانگر درد فراق و غم عشق است. شاعر از ناامیدی و امیدواری می‌گوید و از یار می‌خواهد که به دل گرفتارش یاری رساند. او با غم خو گرفته و تنها یادگارش از یار، غم است. در نهایت، شاعر از فشار غم به ستوه آمده و آرزوی رهایی از محنت را دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است با احساسات پیچیده‌ای مانند ناامیدی و غم شدید همراه باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۸

نگارا، کی بود کامیدواری
بیابد بر در وصل تا باری؟

چه خوش باشد که بعد از ناامیدی
به کام دل رسد امیدواری؟

بده کام دلم، مگذار، جانا
که دشمن کام گردد دوستداری

دلی دارم گرفتار غم تو
ندارد جز غم تو غمگساری

چنان خو کرد با دل غم، که گویی
بجز غم خوردن او را نیست کاری

بیا، ای یار و دل را یاریی کن
که بیچاره ندارد جز تو یاری

به غم شادم ازان، کاندر فراقت
ندارم از تو جز غم یادگاری

چه خوش باشد که جان من برآید
ز محنت وارهم یک باره، باری!

عراقی را ز غم جان بر لب آمد
چه می‌خواهد غمت از دل فگاری؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.