هوش مصنوعی:
این شعر از عراقی بیانگر درد و رنج شاعر از بیاعتنایی و بیمهری معشوق است. شاعر از این که معشوق او را با وجود عشق و وفاداریش آزار میدهد، شکایت میکند و از رفتار دوگانه و ناپایدار معشوق ابراز ناراحتی مینماید. او با وجود تمام رنجها، همچنان به معشوق وفادار است و از او میخواهد که حداقل در دردهایش با او همراهی کند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاطفی عمیق و دردهای عاشقانه است که ممکن است برای نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۶۰
نمیدانم چه بد کردم، که نیکم زار میداری؟
تنم رنجور میخواهی، دلم بیمار میداری
ز درد من خبر داری، ازینم دیر میپرسی
به زاری کردنم شادی، از آنم زار میداری
دلم را خسته میداری ز تیر غم، روا باشد
به دست هجر جانم را چرا افگار میداری؟
چه آزاری ز من خود را؟ به آزاری نمیارزم
که باشم؟ خود کیم؟ کز من چنین آزار میداری؟
مرا دشمن چه میداری؟ که نیکت دوستمیدارم
مرا چون یار میدانی چرا اغیار میداری؟
مرا گویی: مشو غمگین، که غم خوارت شوم روزی
ندانم آن، کنون باری، مرا غم خوار میداری
نهی بر جان من منت که: خواهم داشت تیمارت
دلم خون شد ز تیمارت، نکو تیمار میداری!
دریغا! آنکه گه گاهی به دردم یاد میکردی
عزیزم داشتی اول، به آخر خوار میداری
به دردی قانعم از تو، به دشنامی شدم راضی
درین هم یاریم ندهی، چگونه یار میداری؟
درین هم یاریم ندهی، به دشنامی عزیزم کن
به دردی قانعم از تو، چگونه یار میداری؟
به هر رویی که بتوانم من از تو رو نگردانم
اگر بر تخت بنشانی وگر بر دار میداری
به تو هر کس که فخر آرد، نداری عاز ازو، دانم
عراقی نیک بدنام است، از آن رو عار میداری
تنم رنجور میخواهی، دلم بیمار میداری
ز درد من خبر داری، ازینم دیر میپرسی
به زاری کردنم شادی، از آنم زار میداری
دلم را خسته میداری ز تیر غم، روا باشد
به دست هجر جانم را چرا افگار میداری؟
چه آزاری ز من خود را؟ به آزاری نمیارزم
که باشم؟ خود کیم؟ کز من چنین آزار میداری؟
مرا دشمن چه میداری؟ که نیکت دوستمیدارم
مرا چون یار میدانی چرا اغیار میداری؟
مرا گویی: مشو غمگین، که غم خوارت شوم روزی
ندانم آن، کنون باری، مرا غم خوار میداری
نهی بر جان من منت که: خواهم داشت تیمارت
دلم خون شد ز تیمارت، نکو تیمار میداری!
دریغا! آنکه گه گاهی به دردم یاد میکردی
عزیزم داشتی اول، به آخر خوار میداری
به دردی قانعم از تو، به دشنامی شدم راضی
درین هم یاریم ندهی، چگونه یار میداری؟
درین هم یاریم ندهی، به دشنامی عزیزم کن
به دردی قانعم از تو، چگونه یار میداری؟
به هر رویی که بتوانم من از تو رو نگردانم
اگر بر تخت بنشانی وگر بر دار میداری
به تو هر کس که فخر آرد، نداری عاز ازو، دانم
عراقی نیک بدنام است، از آن رو عار میداری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.