هوش مصنوعی: شاعر در متن، تجربه‌ای عرفانی را توصیف می‌کند که در آن به جمعی از مستان عشق برمی‌خورد. این افراد در بی‌خودی و آشفتگی غرق شده‌اند و از تعلقات دنیوی رها هستند. جایگاه آن‌ها فراتر از عرش و کرسی است و در حالی که بر سر خوان فتوت نشسته‌اند، برای دو جهان صلای رستگاری می‌دهند. شاعر با حیرت به آن‌ها می‌نگرد و خود را گم‌گشته می‌یابد، اما هر یک از آن‌ها در عشق راهنمای او هستند. در پایان، شاعر خود را مسکین و گدا توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات خاص عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۷

سحرگه بر در راحت سرایی
گذر کردم شنیدم مرحبایی

درون رفتم، ندیمی چند دیدم
همه سر مست عشق دلربایی

همه از بیخودی خوش وقت بودند
همه ز آشفتگی در هوی و هایی

ز رنگ نیستی شان رنگ و بویی
ز برگ بی‌نوایی‌شان نوایی

ز سدره برتر ایشان را مقامی
ورای عرش و کرسی متکایی

نشسته بر سر خوان فتوت
بهر دو کون در داده صلایی

نظر کردم، ندیدم ملک ایشان
درین عالم، به جز تن، رشته‌تایی

ز حیرت در همه گم گشته از خود
ولی در عشق هر یک رهنمایی

مرا گفتند: حالی چیست؟ گفتم:
چه پرسی حال مسکین گدایی؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.