هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی و غم فراق می‌نالد و از سرنوشت دردناک خود سخن می‌گوید. او از عشق و امید به دیدار معشوق سخن می‌گوید و آرزوی بازگشت عمر از دست رفته را دارد. شاعر همچنین به خدمتگزاری و وفاداری به معشوق اشاره می‌کند و از سعادت دیدار روی او به عنوان بالاترین نعمت یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فراق و غم نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۹۸

کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟

ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی

مرا تو عمر عزیزی و رفته‌ای ز برم
چو خوش بود اگر، ای عمر رفته بازآیی

زبان گشاده، کمر بسته‌ایم، تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی

به احتیاط گذر بر سواد دیدهٔ من
چنان که گوشهٔ دامن به خون نیالایی

نه مرد عشق تو بودم ازین طریق، که عقل
درآمده است به سر، با وجود دانایی

درم گشای، که امید بسته‌ام در تو
در امید که بگشاید؟ ار تو نگشایی

به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد، که هست آفتاب هر جایی

سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی! سعادت، اگر زان چه روی بنمایی!
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.