۳۱۳ بار خوانده شده

مثنوی

چون بدید این غزل بدین سان خوب
ملتفت شد به طالب آن مطلوب

دست یازید و بر گرفت و بخواند
در بد و نیک این سخن می‌راند

چون به آخر رسید خوش بگریست
گفت: بیچاره این عراقی کیست؟

گفتم: ای جان جان، من مسکین
در بیابان عشق گفته‌ام این

گفت: آنگه شود مرا باور
که بدین قافیت یکی دیگر

بر بدیهه بگویی اندر حال
باشد این در فراق و آن ز وصال

آن غزل در فراق جانان بود
وین یکی در وصال باید زود

گفتم: ای مایهٔ سخن گفتن
از تو بنوشتن و ز من گفتن

گفت: کو کاغذ و دوات و قلم؟
دادمش: تا نوشت این غزلم:
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل
گوهر بعدی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.