۲۸۷ بار خوانده شده

مثنوی

آنکه ایشان برو نظر کردند
اولش عاشقی خبر کردند

عشق در هر دلی که جای گرفت
دست برد اندرون و پای گرفت

عشق در هر دلی که سر بر زد
خیمه از عقل و علم برتر زد

هر دلی کو به عشق بینا شد
منزلش زیر بود و بالا شد

هر دلی را که عشق روی نمود
هر زمانی ارادتش افزود

هر ارادت که عشق را شاید
از رضا و موافقت زاید

هر ارادت که از محبت شد
یا ز انعام یا ز رایت شد

اولش عام و آخرش خاص است
محض لطف است و عین اخلاص است

در کلام خدای می‌خوانی
که: «علیک محبت منی»

چون محبت رسد به عین کمال
در دل و جان و الهان جمال

عشق نامش نهند اولوالاشواق
چون رسد آن به حد استغراق

اندرین بحر اگر غریق شوی
تو خود استاد این طریق شوی

گر شنیدی و شد تو را معلوم
رو بخوان تا نکو شود مفهوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.