مثنوی

آنکه ایشان برو نظر کردند
اولش عاشقی خبر کردند

عشق در هر دلی که جای گرفت
دست برد اندرون و پای گرفت

عشق در هر دلی که سر بر زد
خیمه از عقل و علم برتر زد

هر دلی کو به عشق بینا شد
منزلش زیر بود و بالا شد

هر دلی را که عشق روی نمود
هر زمانی ارادتش افزود

هر ارادت که عشق را شاید
از رضا و موافقت زاید

هر ارادت که از محبت شد
یا ز انعام یا ز رایت شد

اولش عام و آخرش خاص است
محض لطف است و عین اخلاص است

در کلام خدای می‌خوانی
که: «علیک محبت منی»

چون محبت رسد به عین کمال
در دل و جان و الهان جمال

عشق نامش نهند اولوالاشواق
چون رسد آن به حد استغراق

اندرین بحر اگر غریق شوی
تو خود استاد این طریق شوی

گر شنیدی و شد تو را معلوم
رو بخوان تا نکو شود مفهوم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.