۲۵۲ بار خوانده شده

سر آغاز

مرحبا! مرحبا! محبت دوست
کز درون آمدی، نه از راه پوست

دلم از چز تو خانه خالی کرد
با تو سودای لاابالی کرد

تا غمت ساکن دل من شد
از چراغ تو خانه روشن شد

ما گرفتار دام عشق توایم
همه سرمست جام عشق توایم

ای که حسن رخت دل افروز است
شب ما با خیال تو روز است

حسنت از روضهٔ جنان خوشتر
یادت از هرچه در جهان خوشتر

هر که در صورت تو حیران نیست
صورتش هست، لیکنش جان نیست

من چو در عارض تو حیرانم
لوح محفوظ عشق می‌خوانم

دیده‌ای کان جمال دیده بود
مهر رویت به جان خریده بود

با خود، از بیخودی، تو را بینم
گر تو با من نه‌ای چرا بینم؟

چون نظر بر رخ تو می‌فگنم
می‌برد از دیار جان و تنم

به کسی گفتن این نمی‌یارم:
که تو را نیک دوست می‌دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.