۱۱۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را

چون موجه ی سرابیم، در شوره‌زار عالم
کز بود بهره‌ای نیست، غیر از نمود ما را

آیینه‌های روشن، گوش و زبان نخواهند
از راه چشم باشد، گفت و شنود ما را

خواهد کمان هدف را، پیوسته پای بر جا
زان در نیارد از پا، چرخ کبود ما را

چون خامه ی سبک مغز، از بی حضوری دل
شد بیش روسیاهی، در هر سجود ما را

گر صبح از دل شب، زنگار می‌زداید
چون از سپیدی مو، غفلت فزود ما را؟

تا داشتیم چون سرو، یک پیرهن درین باغ
از گرم و سرد عالم، پروا نبود ما را

از بخت سبز چون شمع، صائب گلی نچیدیم
در اشک و آه شد صرف، یکسر وجود ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
Avatar نقش کاربری
پریسا امینیان
۱۴۰۲/۱/۱۴ ۱۹:۴۵

توصیفها و تمثیل های صائب بی نظیر است ظرافت سبک هندی در همه اشعارش بیش از دیگر شعرای سراینده این سبک دیده می شود