۴۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴

طاقت کجاست روی عرق ناک دیده را؟
آرام نیست کشتی طوفان رسیده را

بی حسن نیست خلوت آیینه‌مشربان
معشوق در کنار بود پاک دیده را

یاد بهشت، حلقهٔ بیرون در بود
در تنگنای گوشهٔ دل آرمیده را

ما را مبر به باغ که از سیر لاله‌زار
یک داغ صد هزار شود داغ دیده را

با قد خم ز عمر اقامت طمع مدار
در آتش است نعل، کمان کشیده را

زندان جان پاک بود تنگنای جسم
در خم قرار نیست شراب رسیده را

شوخی که دارد از دل سنگین به کوه پشت
می‌دید کاش صائب در خون تپیده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.