۸۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸

موج شراب و موجهٔ آب بقا یکی است
هر چند پرده‌هاست مخالف، نوا یکی است

خواهی به کعبه رو کن و خواهی به سومنات
از اختلاف راه چه غم، رهنما یکی است

این ما و من نتیجهٔ بیگانگی بود
صد دل به یکدگر چو شود آشنا، یکی است

در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
در آفتاب، سایهٔ شاه و گدا یکی است

بی ساقی و شراب، غم از دل نمی‌رود
این درد را طبیب یکی و دوا یکی است

از حرف خود به تیغ نگردیم چون قلم
هر چند دل دو نیم بود، حرف ما یکی است

صائب شکایت از ستم یار چون کند؟
هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.