هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و آزارهایی که متحمل می‌شود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که هرچه بیشتر ویران می‌شود، معمورتر می‌گردد و بیماری‌اش همچون سلامتی معشوق است. شاعر از تردستی و پریشانی خود می‌گوید و آرزو می‌کند که مانند یوسف به زندان افتد. او از غیرت و حفظ آبرو سخن می‌گوید و از ترس تیرباران شدن به دلیل داشتن نان. در نهایت، شاعر خود را نه شمعی پنهان، بلکه برقی پرده‌سوز می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غیرت، آبرو و تیرباران ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۷۸

کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟
روبه هر جانب که آرم، سنگبارانم کنند

هست بیماری مرا صحت چو چشم دلبران
می‌شوم معمورتر چندان که ویرانم کنند

تازه چون ابرست از تردستیم روی زمین
می‌شود عالم پریشان، گر پریشانم کنند

بسته‌ام چشم از تماشای زلیخای جهان
چشم آن دارم که با یوسف به زندانم کنند

می‌فشارم چون صدف دندان غیرت بر جگر
گر به جای آبرو، گوهر به دامانم کنند

گر به دست افتد چو ماه نو، لب نانی مرا
خلق از انگشت اشارت تیربارانم کنند

نور من چون برق صائب پرده‌سوز افتاده است
نیستم شمعی که پنهان زیر دامانم کنند
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.