۳۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۲

دل از مشاهدهٔ لاله‌زار نگشاید
ز دستهای حنابسته کار نگشاید

ز اختیار جهان، عقده‌ای است در دل من
که جز به گریهٔ بی‌اختیار نگشاید

خوش آن صدف که گر از تشنگی کباب شود
دهان خویش به ابر بهار نگشاید

شکایت گره دل به روزگار مبر
که هیچ‌کس به جز از کردگار نگشاید

زمین و چرخ به غیر از غبار و دودی نیست
خوش آن که چشم به دود و غبار نگشاید

مراست از دل مغرور غنچه‌ای، صائب
که در به روی نسیم بهار نگشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.