هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از ناامیدی و اندوه خود میگوید که با دیدن زیباییهای طبیعت نیز التیام نمییابد. او از دست تقدیر و روزگار شکایت دارد و تنها گریه را راه چاره میداند. شاعر به صبر و قناعت اشاره میکند و تأکید دارد که تنها خداوند میتواند گرههای زندگی را بگشاید. در پایان، او از غنچهای در دل خود سخن میگوید که حتی به روی نسیم بهار نیز باز نمیشود.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، لحن اندوهبار و ناامیدانهٔ شعر نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۸۲
دل از مشاهدهٔ لالهزار نگشاید
ز دستهای حنابسته کار نگشاید
ز اختیار جهان، عقدهای است در دل من
که جز به گریهٔ بیاختیار نگشاید
خوش آن صدف که گر از تشنگی کباب شود
دهان خویش به ابر بهار نگشاید
شکایت گره دل به روزگار مبر
که هیچکس به جز از کردگار نگشاید
زمین و چرخ به غیر از غبار و دودی نیست
خوش آن که چشم به دود و غبار نگشاید
مراست از دل مغرور غنچهای، صائب
که در به روی نسیم بهار نگشاید
ز دستهای حنابسته کار نگشاید
ز اختیار جهان، عقدهای است در دل من
که جز به گریهٔ بیاختیار نگشاید
خوش آن صدف که گر از تشنگی کباب شود
دهان خویش به ابر بهار نگشاید
شکایت گره دل به روزگار مبر
که هیچکس به جز از کردگار نگشاید
زمین و چرخ به غیر از غبار و دودی نیست
خوش آن که چشم به دود و غبار نگشاید
مراست از دل مغرور غنچهای، صائب
که در به روی نسیم بهار نگشاید
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.