هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساس گمشدگی، تنهایی و بیخانمانی روحی خود میگوید. او از دست دادن هویت، عقل و حتی عشق را بیان میکند و خود را با سلیمان مقایسه میکند که تاج و نگینش را از دست داده است. شاعر احساس میکند که نه تنها خانه، بلکه صاحب خانه را نیز گم کرده است و در نهایت به دنبال دل خود میرود، در حالی که کعبه و بتخانه را نیز از دست داده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و روانشناختی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، احساسات شدید غم و تنهایی بیان شده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۹۹
از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
آسمان سیرم، زمین خانه را گم کردهام
نه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کردهام
چون سلیمانم که از کف دادهام تاج و نگین
تا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کردهام
از من بیعاقبت، آغاز هستی را مپرس
کز گرانخوابی سر افسانه را گم کردهام
طفل میگرید چون راه خانه را گم میکند
چون نگریم من که صاحب خانه را گم کردهام؟
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کردهام
آسمان سیرم، زمین خانه را گم کردهام
نه من از خود، نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کردهام
چون سلیمانم که از کف دادهام تاج و نگین
تا ز مستی شیشه و پیمانه را گم کردهام
از من بیعاقبت، آغاز هستی را مپرس
کز گرانخوابی سر افسانه را گم کردهام
طفل میگرید چون راه خانه را گم میکند
چون نگریم من که صاحب خانه را گم کردهام؟
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کردهام
۱۰۵۶
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.