هوش مصنوعی: شاعر در این متن ابراز می‌کند که عشق او به شهرش مانند عشق مجنون به لیلی نیست و او نیازی به دامان کسی ندارد. او با همت و تلاش خود به اوج می‌رسد و مانند برخی شخصیت‌های اسطوره‌ای در جستجوی چیزهای دست‌نیافتنی نیست. شاعر تأکید می‌کند که با وجود مشکلات، همت او کوتاه نیست و به دیگران وابسته نیست. او با خاکساری به اعتبار رسیده و مانند خار دیوار، برای کسی مشکل‌ساز نیست. شاعر همچنین اشاره می‌کند که وجودش مانند بوی گل در گلستان است، اما خودش در گلستان نیست. نان او مانند خورشید پخته شده و او درگیر اندیشه‌های مادی نیست. سخنان او در سراسر زمین شنیده می‌شود و او مانند طوطی در بیان سخنانش محدود نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اشاره‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۱

شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم
اخگر دل‌زنده‌ام، محتاج دامان نیستم

شبنم خود را به همت می‌برم بر آسمان
در کمین جذبهٔ خورشید تابان نیستم

دور کردن منزل نزدیک را از عقل نیست
چون سکندر درتلاش آب حیوان نیستم

بوی یوسف می‌کشم از چشم چون دستار خویش
چشم بر راه صبا چون پیر کنعان نیستم

گر چه خار رهگذارم، همتم کوتاه نیست
هر زمان با دامنی دست و گریبان نیستم

کرده‌ام با خاکساری جمع اوج اعتبار
خار دیوارم، وبال هیچ دامان نیستم

نیست چون بوی گل از من تنگ جا بر هیچ کس
در گلستانم، ولیکن در گلستان نیستم

نان من پخته است چون خورشید، هر جا می‌روم
در تنور آتشین ز اندیشهٔ نان نیستم

گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست
در سخن صائب چو طوطی تنگ میدان نیستم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.