هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی و انزوا خود می‌گوید، هرچند در ظاهر در جمع است اما دروناً تنهاست. او از دلبستگی‌های دنیوی رنج می‌برد و احساس می‌کند که حتی در مکان‌های مقدس مانند کعبه نیز همچون بتخانه‌اش است. شاعر از تغییر ناپذیری دل خود و عدم تأثیرپذیری از تعالیم دینی سخن می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که با وجود بار سنگین علایق دنیوی، نتوانسته از خود رها شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و درون‌گرایانه این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و انتقادی به مسائل دینی و اجتماعی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۳

بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم
ساقی و می و مطرب و میخانهٔ خویشم

زان روز که گردیده‌ام از خانه بدوشان
هر جا که روم معتکف خانهٔ خویشم

بی‌داغ تو عضوی به تنم نیست چو طاوس
از بال و پر خویش، پریخانهٔ خویشم

یک ذره دل سختم از اسلام نشد نرم
در کعبه همان ساکن بتخانهٔ خویشم

دیوار من از خضر کند وحشت سیلاب
ویران شدهٔ همت مردانهٔ خویشم

آن زاهد خشکم که در ایام بهاران
در زیر گل از سبحهٔ صد دانهٔ خویشم

صائب شده‌ام بس که گرانبار علایق
بیرون نبرد بیخودی از خانهٔ خویشم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.